نامرد که میشوی میخواهم بروم و بمیرم...
میخواهم بروم بیابان و قبری بکنم!!!
بروم تویش و خاک برسرم بریزم تا دفن شوم...
بعد یک باران حسابی بیاید تا جای قبرم محو شود...
که بعدش مرد شوی و به خودت بیایی!!!
و بفهمی خیلی دیر شده است!!!
آنگاه همان قدری مرد میشوی که من دوستت داشتم....!!!
نظرات شما عزیزان:
باران
ساعت16:40---11 شهريور 1391
یک غریبه می خواهم بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم ...تا کمی کم شود این همه بار ...
بعد بلند شود و برود انگار نه انگار ...
diyana
ساعت1:10---5 مرداد 1391
خــرداد گذشــت...
يــک عشـــق بازيــــه بـي پـايان مــيـــخواهم...
از تـــير نگـاهـت
salam
apam...
my love
ساعت1:10---5 مرداد 1391
منم سلام عرض ميکنم خدمتتون رنگين کمون
با اين نوشته اومدي از يه جا، شايد آسمون
اون روزها که تو اومدي دلم يه جاي ديگه بود
حال و هواي روياهام، حال و هواي ديگه بود
سلام. با شعري از مريم آپم.
nashenas
ساعت1:09---5 مرداد 1391
يـــادت بــاشــد
بعــضـي از آدمــهـا
ارزش خــاطره شدن هــم نــدارن
salam dooste man
apidam...
رها
ساعت23:46---4 مرداد 1391
سلام مهربونم
خوبی؟
اپ هات عالی بودن مثل همیشه
تو این روزای خوب منو یادت نره
off daughter
ساعت23:39---4 مرداد 1391
من هنوز در انتظار این هستم
که تو از “هرگز” خود بازگردی . . .
ایوب
ساعت23:39---4 مرداد 1391
غزلم اگر تو بسازی ام ، و نیام اگر بنوازی ام
به نسیم یاد توراضی ام ، نه گلایهای نه شکایتی
نه، مرا نبین ، رصدم نکن ، ونظربه خوب وبدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی
سلام.خیلی وقته نیستی
سارا
ساعت17:43---4 مرداد 1391
زندگی از نظر من یعنی پنج چیزتو ، خدای تو، من، خدای من ، عشق من و توکدام را قبول داری ؟من كه همه را زیرا :خدای من است که من را عاشق تو می کندخدای توست که به تو می فهماند من دوستت دارمو خدای من و تو ست که عشق بین من و تو را مقدس می کندخیلی دوستت دارم... منتظر حضورت هستم اگه موافق با تبادل لینک بودی خبرم کن
بی نام
ساعت4:57---4 مرداد 1391
دیشب که نمیدانستم
برای کدام یک از درد هایم
گریه کنم کلی خندیدم..!!
آی آدم ها
ساعت0:52---4 مرداد 1391
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشقزندگی، فهم نفهمیدن هاستزندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
off daughter
ساعت16:38---3 مرداد 1391
دید ما کوچه ی تنگیست که چرایش چشم است
چشم ما گوش
عقل ما حرف سر کوچه
سر بازار ، چشم ها را باید شست . . .
off daughter
ساعت16:36---3 مرداد 1391
حافظهام همه چیز و همه کـَــس را فراموش میکند
خسته شدم بس که سائیدمش
و تو هر بار نمایانتر شدی . . .
|